♥فقط خدا♥

چشم ها اورا نمیبینند..ولی او همه ی چشم هارا میبیند

♥فقط خدا♥

چشم ها اورا نمیبینند..ولی او همه ی چشم هارا میبیند

♥فقط خدا♥

تنها امیدم خداست

"نگران نیستم...
نگران هیچکس نیستم...
دنیا تمام می شود،
یا به بهشت می رویم...یا به جهنم...!
هر دو ...سرزمین خدا هستند...!
مهم دیدار خداست...
سلام خدا...
یک چیز بیشتر نمی گویم...
دوستت دارم...
راستی گفتی نا امید نباش...
من هم روی حرفت حساب باز کردم...
میدانم تو به من دروغ...
نمی گویی...

آخرین نظرات

حضرت ابراهیم (ع) تا مهمان بر سر سفره اش نمی نشست غذا نمی خورد. 
یک روز پیرمردی را پیدا کرد و از او خواست که امروز بیا منزل من برویم و با هم غذا بخوریم.

پیرمرد دعوت ابراهیم را قبول کرد و به خانه آن حضرت آمد.
ابراهیم (ع) فرمود سفره َگستردند و چون اول باید میزبان دست به طعام دراز کند، حضرت خلیل ، بسم الله الرحمن الرحیم گفت و دست به طعام برد، اما آن پیرمرد بدون این که نام خدا را ببرد شروع به خوردن طعام نمود.

ابراهیم فهمید که پیرمرد کافر است ، روی خود را ترش کرد ، یعنی اگر از اول می دانستم کافر هستی دعوتت نمی کردم. 
پیرمرد هم غذا نخورد ، بر شتر خود سوار شده و به مقصد خود روانه شد.

خطاب رسید: ای ابراهیم ! صد سال است او را با آن که کافر است رزق و روزی می دهم، تو یک لقمه نان از او دریغ داشتی؟


به کانال فقط خدا بپیوندید

http://telegram.me/onlllygod

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۱۴

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">