یکی بود...دیگری هم بود....
جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۳:۰۱ ب.ظ
یکی بود یکی نبود
این داستان زندگی ماست
همیشه همین بوده
یکی بود یکی نبود
در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن .
با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ،
که یکی بود ، دیگری هم بود .
همه با هم بودند .
و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .
از دارایی ، از آبرو ، از هستی .
انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست .
هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما .
و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .
"هنر نبودن دیگری" .....
۹۵/۰۶/۱۲